Wednesday, October 12, 2011

یارا تو بمان

با من بي كَسِ تنها شده ، يارا تو بمان
همه رفتند از اين خانه ، خدا را تو بمان
منِ بي برگِ خزان ديده ، دِگر رفتني‌ام
تو همه بار و بَري،  تازهِ بهارا تو بمان
داغ و درد است همه نقش و نگارِ دل من
نِگر اين نقشِ به خون شسته ، نگارا تو بمان
هر دَم از پرده ی عشاق پريشاني رفت
به سرِ  زلف بُتان ، سلسه دارا  ، تو بمان
سايه در پاي تو چون موج ، چه خوش زار گريست
كه سَرِ سبز تو خوش باد ، كنارا  تو بمان
ابتهاج

No comments:

Post a Comment